درس یازدهم فارسی ششم ابتدایی شهدا خورشیدند
اهداف درس یازدهم فارسی ششم ابتدایی شهدا خورشیدند
آشنایی با جایگاه و مقام والای شهدا و نقش آنها در تداوم انقلاب اسلامی؛
تقویت اهمیت حفظ ارزش های انقلاب اسلامی؛
تقویت توانایی خواندن شعر، با لحن و آهنگ مناسب؛
آشنایی با نمونهٔ برجسته ای از شعر نو؛
تقویت شناخت آرایهٔ تشبیه در متون نظم و نثر و اثربخشی آن در نگارش.
دانش ادبی درس یازدهم فارسی ششم ابتدایی شهدا خورشیدند
آرایۀ تشبیه:
تشبیه آرایه ای است که چیزی یا کسی را از نظر داشتن صفت یا صفاتی به کسی یا چیزی دیگر که آن صفات را به طور کامل تری دارد،مانند کنند.
به عبارت دیگر تشبیه ادعای همانندی میان دو کس یا دو چیز است.
مثال: علم مانند نور روشنی بخش است. مثالی هم از شعر:
رود تیره، چو طوفان خروشید
رود تیره = مشبه
چو = واژه ( ادات)تشبیه
طوفان = مشبه به
خروشید = وجه شبه
هر تشبیه چهار رکن داردکه عبارت اند از:
الف ) طرف اول تشبیه (مشبّه):چیزی یا کسی که به چیز یا کس دیگر مانند شده است.
ب ) طرف دوم تشبیه (مشبّهٌ به) :چیزی یا کسی که مشبه به، به آن مانند شده است.
پ ) وجه شَبهَ :ویژگی یا صفت مشترک بین دو چیز یا دو کس است.
ت ) واژۀ (ادات)تشبیه :کلمه ای است که رابطهٔ تشبیه را برقرار می کند.
به عبارت دیگر پل ارتباطی بین مشبه و مشبه به است
و از این قرارند: مانند، چون، چو، همچون و همچو (وقتی معنی مانند دهند)، مثل، به سان، به کردار و گویی.
باید بدانیم که از چهار رکن تشبیه دو رکن مشبه و مشبهٌ به ارکان اصلی هستند
و در تشبیه معمولاً ذکر می شوند ولی ادات تشبیه و وجه شَبهَ می توانند ذکر نشوند و خواننده با تلاش ذهنی خود آنها را می یابد،
بخوان و بیندیش درس یازدهم فارسی ششم ابتدایی شهدا خورشیدند
عنوان بخوان و بیندیش این درس «بوعلی و بهمنیار » است.
موضوع آن مربوط به زندگی ابوعلی سینا و شاگردش بهمنیار است.
ابوعلی سینا پزشک و فیلسوف مشهور ایرانی در قرن پنجم ق. است
و از معروف ترین آثار او می توان به کتاب شفا اشاره کرد.
ابوالحسن بهمنیار نیز از شاگردان توانای ابوعلی سینا بوده است.
وی در میان شاگردان بوعلی به تیز هوشی، ضرب المثل بود و سؤال های وی از استادش بسیار عمیق، خردمندانه و دقیق بوده است.
برای دریافت نمونه سوالات پایه ی ششم ابتدایی کلیک کنید
انواع قالب های شعر فارسی
قالب های شعر فارسی:
منظور از قالب یک شعر، شکل قرار گرفتن مصرع ها و نظام قافیه آراییآن است.
شعر در تعریف می گنجد و نه در قالب، ولی شاعران و مخاطبان آنها، به مرور زمان به تفاهم هایی رسیده اند
و شکل هایی خاص را در مصراع بندی و قافیه آرایی شعر به رسمیت شناخته اند.
به این ترتیب در طول تاریخ، چندین قالب پدید آمد و شاعران قدیم از محدوده این قالب ها خارج نشدند.
تنها در قرن اخیر، یک تحوّل جهش وار داشته ایم که اصول حاکم بر قالب های شعر را تا حدّ زیادی دستخوش تغییر کرده است.
1 _ قالب های کهن:
شعر در قالب های کهن، دارای تعدادی مصراع هم وزن است.
موسیقی کناری نیز در آن همواره وجود دارد و تابع نظم خاصی است.
از معروف ترین قالب های کهن می توان به موارد زیر اشاره کرد:
قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، ترجیع بند، ترکیب بند، مسمط، مستزاد، رباعی، دو بیتی،چهارپاره
2 _ قالب های نوین:
در این گونه شعرها، شاعر مقیّد نیست در مصراع ها وزن یکسانی رعایت کند.
در چیدن مصراع های هم قافیه نیز نظام ثابتی را رعایت نمی کند.
طول مصراع، تابع طول جملهٔ شاعر است و قافیه نیز هرگاه شاعر لازم بداند ظاهر می شود.
در اینجا آزادی عمل بیشتر است و البته از موسیقی شعر کهن بی بهره است.
اکنون به شرح و توضیح قالب غزل می پردازیم:
غزل:
«غزل » در لغت به معنی «حدیث عاشقی » است.
در قرن ششم که قصیده در حال زوال بود«غزل » پا گرفت
و در قرن هفتم رسما قصیده را عقب راند و به اوج رسید.
در قصیده موضوع اصلی آن است که در آخر آن «مدح » کسی گفته شود
و در واقع مقصود اصلی «ممدوح » است. اما در غزل «معشوق » مهم است
و شاعر در آخر غزل اسم خود را می آورد و با معشوق سخن می گوید و راز و نیاز می کند.
این «معشوق » گاهی زمینی است اما پست و بازاری نیست و گاهی آسمانی است
و عرفانی. غزل معمولا بین 5 تا 10 بیت دارد و دو مصراع اولین بیت و مصراع دوم بقیه ابیات «هم قافیه » اند.
غزل را می توان به شکل زیر تصویر کرد:
…………………. الف …………………. الف
…………………. ب …………………. الف
…………………. ج …………………. الف
موضوعات اصلی غزل بیان احساسات و ذکر معشوق و شکایت از بخت و روزگار است.
البته موضوع غزل به این موضوعات محدود نمی شود و در ادب فارسی به غزل هایی بر می خوریم
که شامل مطالب اخلاقی و حکیمانه اند.
غزل سرایان بلند آوازه:
از جملهٔ غزل سرایان بلندآوازه می توان سعدی، مولوی، حافظ، عراقی،و خواجوی کرمانی را نام برد.
نمونه ای از غزل سعدی:
همه عمر برندارم، سر ازاین خُمار مستی که هنوز من نبودم، که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی، که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
چه حکایت از فراقت، که نداشتم؟ ولیکن تو چو روی باز کردی، درِ ماجرا ببستی
دل دردمند ما را، که اسیر توست یارا به وصال، مرهمی ده، چو به انتظار خَستی
گله از فراق یاران و جفای روزگاران نه طریق توست سعدی، کم خویش گیر و رستی